گیل مورشانو در جروزالم پست نوشت: احیای برجام که ممکن است در وین به نتیجه برسد، اسرائیل و کشورهای منطقه را در وضعیت بسیار بدتری نسبت به سال ۲۰۱۵ و زمان امضای توافق قبلی (برجام) قرار می دهد. ایران از آن زمان تاکنون پیشرفت های قابل توجهی در غنی سازی اورانیوم داشته و چند ماه تا رسیدن به سلاح نظامی فاصله دارد. در این میان، یک نقطه روشن وجود دارد: «توافق ابراهیم» و امکانی که برای همکاری راهبردی اسرائیل و کشورهای عرب منطقه ایجاد میکند.
برخی معتقدند که پس از توافقنامه ابراهیم هیچ تغییر قابل توجهی به وجود نیامده، زیرا حتی قبل از این توافق نیز بین اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس همکاری های اطلاعاتی وجود داشت. اما تبدیل روابط عادی به فرصتی برای همکاری دیپلماتیک، امکان ساخت «چترهای حفاظتی» در چارچوب های همکاری امنیتی چندجانبه با کشورهای منطقه را فراهم می کند. بنابراین، در کنفرانسی که اخیرا در نقب برگزار شد، آرزوی اسرائیل برای ایجاد یک اتحاد دفاعی منطقه ای دوباره نمایان شد. در این زمینه برخی حتی از تشکیل “ناتو خاورمیانه” نیز صحبت می کنند.
شکی نیست که اتحاد استراتژیک بین اسرائیل و کشورهای منطقه می تواند ثمرات قابل توجهی برای تل اویو داشته باشد – نه فقط در مهار نفوذ ایران بلکه در تعمیق نقش اسرائیل در منطقه و حذف مفهوم جنگ. با این حال، کاملاً واضح است که صحبت از ناتوی منطقهای منطقی بنظر نمی رسد زیرا از طرفین میخواهد به هر حملهای با حملهای دیگر پاسخ دهند.
امنیت جمعی نه تنها بر پایه منافع، بلکه بر مؤلفه های هویتی مشترک استوار است. حضور اسراییل در خاورمیانه در دو سال گذشته پیشرفت زیادی داشته است، اما هنوز با مفهوم مشترک هویت بسیار فاصله دارد. در هر صورت، تا زمانی که یک اختلاف اساسی بین دولت اسرائیل و شرکای احتمالی آن بر سر مرزهای اسرائیل وجود دارد، صحبت از هویت و منافع مشترک بی اساس بنظر میرسد.
در زمینه اتحاد دفاع جمعی، مدلی پدید آمده که گفتگوهای راهبردی مداوم، هماهنگی های امنیتی-سیاسی، همکاری اطلاعاتی، رزمایش های مشترک و تامین سلاح های پیشرفته را شامل می شود. ایده ارائه شده توسط نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل در مورد همکاری دفاع هوایی می تواند اولین گام در این زمینه باشد. در نگاه اول به نظر می رسد این مدل در شرایط فعلی قابل اجرا باشد. اساس چنین اتحاد دفاعی منطقه ای وجود یک تهدید مشترک است. در این زمینه، تردیدی وجود ندارد که اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس یک تهدید مشترک دارند و آن کشوری نیست جز ایران. تلاش جمهوری اسلامی ایران برای توسعه توانمندی های هسته ای نظامی، تلاش برای افزایش نفوذ منطقه ای خود در عراق، سوریه، لبنان، یمن و بحرین و فعالیت نظامی دریایی در خلیج فارس و دریای سرخ این کشور را به تهدید بالقوه تبدیل می کند.
اما در حالی که اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس یک تهدید مشترک دارند، روش های عمل آنها کاملاً متفاوت است. در اسرائیل، مردم تمایل دارند که منطقه را به اردوگاه هایی واضح با مرزهایی سخت و سازش ناپذیر تبدیل کنند. بنابراین، ما تمایل داریم که امارات و عربستان سعودی (همراه با مصر) را در مبارزه با ایران در «طرف خود» قرار دهیم. با این حال، بررسی عمیق استراتژی موجود در خلیج فارس در مواجهه با ایران طی یک سال گذشته تصویر بسیار پیچیدهتری را ارائه میکند: تلاش کشورهای حوزه خلیجفارس برای حفظ کانالهای باز ارتباطی با تهران و حتی تلاش برای رسیدن به تفاهم با آن. سفر مشاور امنیت ملی امارات به ایران در دسامبر گذشته و از سرگیری گفتوگوها بین عربستان سعودی و ایران نشاندهنده اصل کلیدی استراتژی خلیجفارس است و آن همکاری با همه بازیگران از جمله ایران برای کاهش خطرات احتمالی است.
استراتژی کشورهای حاشیه خلیج فارس قابل درک است. اگرچه امارات متحده عربی یک قدرت منطقه ای است که نفوذ آن از اقیانوس هند تا شاخ آفریقا قابل مشاهده است، اما در عین حال کشوری کوچک با توانایی نظامی محدود است که مرز دریایی طولانی با ایران دارد. تاسیسات تولید انرژی و مسیرهای تجارت دریایی آن بسیار آسیب پذیر هستند. امارات و سعودی ها نیز به خوبی از محدودیت های مداخله آمریکا در صورت تشدید تنش با ایران آگاه هستند. واکنش ضعیف دولت ترامپ به حمله سال ۲۰۱۹ به تأسیسات آرامکو در عربستان سعودی به آنها فهماند که در صورت حمله نظامی به این تاسیسات حداکثر چیزی که ایالات متحده می تواند ارائه دهد، تحریم های اقتصادی است.
ایجاد یک اتحاد امنیتی با اسرائیل، توانایی امارات را برای تعادل میان ریسکها و پایان دادن به بازی چندجانبه مخدوش می کند و مواجهه مستقیم با ایران را برایش به همراه می آورد. بنابراین، قابل درک است که چرا در امارات (و از همه بیشتر در عربستان سعودی) کسانی هستند که قبل از ایجاد یک لایه امنیتی رسمی با اسرائیل نیاز به بیشتر فکر کردن دارند.
در مواجهه با این محدودیتها، حمایت آمریکا به عنوان یک شرط کلیدی برای ایجاد اتحاد منطقهای بین اسرائیل و کشورهای خلیج فارس مطرح میشود. راه رسیدن به یک اتحاد امنیتی منطقه ای از واشنگتن می گذرد و تضمین های امنیتی آمریکا عامل اصلی آن است. ایالات متحده تنها بازیگری است که انگیزه خلیج فارس را برای همکاری امنیتی با تل آویو ایجاد می کند. مراکز فرماندهی آمریکا در خلیج فارس و حضور دائمی ناوگان پنجم دریایی در این منطقه گواه این مدعی است.
با این حال، حمایت آمریکا از یک اتحاد منطقهای، مستلزم تغییر اساسی و تغییر تقریباً کامل رویکرد فعلی واشنگتن در خاورمیانه است. سال گذشته، کاهش تعهد ایالات متحده به این منطقه را شاهد بودیم، البته اگر نگوییم خروج کامل از آن را.
به نظر می رسد رویکرد آمریکا این است که قصد دارد اهداف خود را در خاورمیانه به سرانجام برساند تا بر اهداف مهم تر تمرکز کند. تمایل این کشور به بررسی حذف سپاه پاسداران ایران از فهرست سازمان های تروریستی این تصور را تقویت می کند.
با این وجود، احیای قریب الوقوع برجام فرصتی برای بازتعریف روابط آمریکا با کشورهای منطقه فراهم می کند. از آنجایی که توافق هسته ای به مسائل منطقه ای نمی پردازد، دول منطقه، از جمله اسرائیل، باید تلاش کنند تا برای مهار فعالیت های منطقه ای ایران، تضمین های امنیتی جداگانه ای از آمریکا و جامعه بین المللی دریافت کنند. منافع ایالات متحده روشن است – ایران تهاجمی ثبات منطقه را تضعیف خواهد کرد و درها را به روی یک درگیری منطقه ای گسترده تر که به تولید انرژی و مسیرهای تجارت جهانی آسیب می رساند باز خواهد کرد. همچنین به طور غیرمستقیم رقبای اصلی آنها، روسیه و چین را قادر می سازد تا نفوذ خود را در منطقه گسترش دهند.
اسرائیل نقش ویژه ای در ایجاد روابط استراتژیک بین آمریکا و منطقه دارد. رابطه راهبردی و نفوذ سیاسی آن در واشنگتن به عنوان مشوقهای مهمی برای شرکای منطقهای در جهت برقراری روابط با تل آویو به اثبات رسیده است.
اجلاس اخیر نقب بر نقش منحصر به فرد اسرائیل به عنوان رابط بین کشورهای خلیج فارس و ایالات متحده – به ویژه با توجه به سرد شدن روابط ایالات متحده و خلیج فارس در دوره بایدن – تأکید کرد. بنابراین نقش ها جای خود را به یکدیگر داده اند. در حالی که ایالات متحده قبلاً از طریق حمایت خود که منتج به توافق آبراهام شد، امکان توسعه روابط اسرائیل با کشورهای حاشیه خلیج فارس را فراهم کرده بود، اکنون اسرائیل در حال حفظ و تقویت روابط بین خلیج فارس و واشنگتن است.
توافق احیای برجام که در وین شکل میگیرد کامل نیست. اما در را به روی همکاری راهبردی بیسابقه بین اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای خلیجفارس میگشاید تا عناصری را که به نظر آنها آشکارا در توافق غایب است، تکمیل کند.
گفتوگوی راهبردی که اخیرا بین اسرائیل و اعراب برگزار شد، اهمیت استراتژیک تل اویو برای منطقه و ارزش ادغام آن را بازتعریف میکند. اسرائیل باید این روابط را مستحکم کند، نه در یک حرکت تقابلی در برابر ایالات متحده، بلکه به عنوان اتحادی که ایالات متحده را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از معماری منطقه در بر می گیرد.