یک سال از مرگ تلخ کامبیز درمبخش گذشت. کارتونهای طنازانه او سالها در مجلههای مختلف در ایران و خارج از ایران منتشر شده و مخاطبان و دوستداران زیادی دارد. درمبخش در سال ۱۳۲۱ در شیراز زاده شد. او فارغالتحصیل هنرستان هنرهای زیبای تهران بود و از ۱۴سالگی همکاری خود را با نشریات ایرانی از جمله توفیق آغاز کرد و با دیگر مطبوعات ایرانی و خارجی همچون نیویورکتایمز، اشپیگل و نبل اشپالتر کارش را ادامه داد. یکی از مهمترین کتابهای او با عنوان «داستانهای دیدنی» در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شد. کامبیز درمبخش به دلیل ابتلا به ویروس کرونا، از ۱۰ آبان ۱۴۰۰ در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان آتیه تهران بستری شد و ۱۵ آبان ۱۴۰۰ در ۷۹سالگی درگذشت. آنچه میخوانید گزیدهای از حرفهای او در گفتوگو با رسانههاست.
اولین پولی که گرفتم
پدرم افسر ارتش بود و درعینحال هنرمند. شاعر بود و سناریو هم مینوشت. او سردبیر مجلهای در ارتش بود که این مجله یک کاریکاتوریست به نام آقای تجارتچی داشت. من هم چون نقاشی بلد بودم، تابستانها به محل کارش میرفتم و کاریکاتورهای او را میدیدم و خوشم میآمد. او چند کاریکاتور کشید و من از روی آنها کپی کردم و سپس خودم با آدمکها و سوژههای خودم طرحهایی را کشیدم و شروع به تمرین کردم. اولین پولی که گرفتم در همان ماهنامه ارتش بود. بعدها بیشتر کار کردم و بهتدریج در خانه آنقدر کاریکاتور میکشیدم که در و دیوار را پر میکردم و اهل خانه از دستم عاصی شده بودند.
مادرم حقالتحریرم را گرفت
مساله حقالتحریر برای کاریکاتوریستها همیشه مسالهای جدی بوده و هنوز هم این مشکلات ادامه دارد. گاه میدیدم که احمد شاملو هم ایستاده و مصرانه حقالتحریرش را طلب میکند. یک بار که رفته بودم دستمزدم را بگیرم، به من گفتند دورههای مجلدشده نشریه را ببر بفروش و پولت را از روی آن بردار. یک روز هم که به ستوه آمده و رفته بودم پولم را بگیرم، مدیر مجله همسرش را صدا زد و به او گفت از پولی که در منزل هست، بردارد و بدهد به من. یک روز هم رفتم پیش دکتر (علی) بهزادی و به او گفتم حقوقم چی شد؟ گفت: مادرت آمد و آن را گرفت. گفتم: چرا؟ گفت: مادرت گفت کامبیز همه پولش را هلههوله میخرد و صورتش جوش میزند.
از پدر سرهنگم بیشتر حقوق میگرفتم
هانیبال الخاص که معلم من بود، یکبار گفت: تو که شاگردم هستی، حقوقت از من بیشتر است. و من گفتم: اتفاقا پدر سرهنگم هم همین را میگوید. کمکم کارهایم وارد مجلات بیشتری شد و این مساله برایم لذتبخش بود. اگرچه اوایل فقط به خاطر پول کار میکردم ولی از این به بعد، عشق به کاریکاتور و لذت کار بود که مرا به جلو میبرد. عکسالعمل مخاطبان هم به من انرژی میداد تا بهتر کار کنم. وقتی کاریکاتوری از من در جراید چاپ میشد، کنار دکه روزنامهفروشی میرفتم تا واکنش مردم را ببینم. اگر از طرحم خوششان میآمد، به آنها میگفتم این را من کشیدهام… بهتدریج کاریکاتورهای سیاسی را هم تجربه کردم و این تجربه با کار روی موضوعاتی چون فلسطین و جنگ ویتنام آغاز شد.
سیاستمدارها پوستکلفت شدهاند
کاریکاتور تعاریف و گونههای مختلفی دارد. بعضی از کارها اختصاص به چهرهها دارند، برخی کاریکاتورها سیاسی هستند که این گونه را فرانسویها بسیار رشد دادند، برخی کارها هم مثل شعر هستند و احساساتی لطیف را به مخاطب القا میکنند. البته کاریکاتور را در اصل هنری اعتراضی میدانند که پایگاه اصلی آن در مطبوعات است. خودم شخصا دیگر کاریکاتور سیاسی نمیکشم چون به نظرم سیاستمدارها خیلی پوستکلفت شدهاند و کاریکاتور در آنها تاثیری ندارد. کارهای من دارای چند عنصر مشخص است: سادگی، بیکلام بودن، نداشتن زمان و مکان، ارائه سبکی شخصی. به کاریکاتور بدون کلام اعتقاد دارم، به این دلیل که برای مخاطبان ملیتهای مختلف و کسانی که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز قابلفهم است و میتوان با زبان تصویر با آنها ارتباط برقرار کرد. کاریکاتورهای من بهتدریج رو به سادگی رفته و شکل امروز را پیدا کردهاند. ساده کشیدن کار آسانی نیست و به تمرین زیاد احتیاج دارد.
بهشدت تحتتاثیر چارلی چاپلین هستم
من بهشدت تحتتاثیر چارلی چاپلین هستم و او هنرمند ایدهآل من است. چون کارهای چاپلین ساده، بیکلام و احساسی و عاطفی است، معنا دارد، میخنداند و لذت میبخشد ولی صرفا برای خنداندن ساخته نشده است. به اعتقاد من، کاریکاتور باید مغز و روح انسان را قلقلک بدهد نه جسمش را.