در ۲۷مهر۱۳۰۴، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکهتازی میکرد، روزنامهها از کمبود و گرانشدن نان در اصفهان خبر دادند و به انتقاد از شیوه حکمرانی حاکمان پرداختند. روزنامه اخترمسعود در مقالهای انتقادی، درباره این وضعیت با اشاره به مساله کمبود و گرانی نان نوشت: «…نه بلدیه قانونی داریم که با قدرت و اختیارات تامه بتواند جلوگیری از این هرجومرج کند و نه حکمران محترم، خود به شخصه مسوولیت قبول [میکند] و مشغول فراهم کردن موجبات آسایش عمومی میشود.»
حاشیهنشینان تهران در دوران حاکمیت پهلوی اول
این وضعیت در سالهای بعد نه تنها بهتر نشد که بدتر نیز شد؛ نه تنها نان گران بود، بلکه اغلب نامرغوب و بیکیفیت به دست مردم گرسنه میرسید که گاه به جز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه اخگر در آبان۱۳۰۷ در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «در صورتیکه اصفهان یکی از مهمترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندمها کاشت میشود، با این وجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر به جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک است و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند یا با نان لبو و کشک امرار معاش کنند، نیرویی باقی نخواهد ماند.»
بیاعتنایی به مساله نان تا جایی پیش رفت که در اواخر دوران رضاخان، یعنی در بهمن۱۳۱۹ دریفوس، وزیر مختار ایالات متحده آمریکا در ایران، در گزارشهای خود به واشنگتن درباره قحطی قریبالوقوع در ایران هشدار داد. او در تلگراف سیام ژانویه۱۹۴۱/ اولبهمن۱۳۱۹ به وزارت خارجه آمریکا نوشت: «اوضاع ناشی از کمبود گندم وخیم است ولی دولت ایران تا بدان حد متوجه این وخامت نشده که به واردات گندم از هند اقدام کند و لذا این امر میتواند به بحرانی با ابعاد بزرگتر بدل شود.»
اوضاع نامناسبِ رفاهی در دوران حاکمیت پهلوی اول، قشر کارگر را بهشدت آسیبپذیر کرده بود. بر اساس نوشتههای تاریخی با وجود اینکه دستمزد کارگران در این دوران ناچیز بود اما همین دستمزد ناچیز، سروقت به کارگر پرداخت نمیشد و کارگران مجبور میشدند از کسبه و اهل محل برای گذران روزانه زندگی قرض کنند و چون به صورت نسیه مصرف روزانه را خرید میکردند گرانتر به کارگر فروخته میشد و کارگران مقروض باقی میماندند. در سال۱۳۰۸ همزمان با چهارمین سال پادشاهی رضاخان، کارگران مناطق نفتخیز جنوب به علت اوضاع بد معیشتی دست به اعتصاب گستردهای زدند. تاریخنگاران فقدان مسکن و دستمزد کم و نیز هجوم مهاجران برای تحصیل کار در نوروز۱۳۰۸ را دلیل اصلی این اعتصاب میدانند.
روزنامه حبلالمتین در گزارشی به تاریخ ۳۱اردیبهشت۱۳۰۸، علت اعتصاب کارگران نفت جنوب را اینگونه بیان میکند: «کمپانی حقوق کارگران ایرانی را ملاحظه نمیکند و آنها را غیر از کارگر فرض میکند و بین آنها و خارجیها فرق میگذارد و هر روز هندیها و عربها را وارد کارخانه کرده و ایرانیهای کهنهکار را از کار برکنار میکند. کارگران ایرانی وقتی میبینند منازل چوبی و حصیری آنها فاقد هرگونه اسباب زندگی است، بیجهت آتش میگیرند و دست به اعتصاب میزنند.»
علاوه بر این در تاریخ ۱۷آبان۱۳۰۹ گروهی از کارگران راه شیراز در نامهای به مجلس شورای ملی خواستار گرفتن دستمزد هشتماه قبل خود شدند و نوشتند که بر اثر این دیرکرد دچار مشکلات فراوانی در زندگی روزمره خود هستند. یک نمونه دیگر از این موارد مربوط به کارگران راهسازی است که در اداره راه یزد کار میکردند یا گروهی که در ساختمان راه شهر بابک کرمان مشغول کار بودند. آنها نیز با وجود عیالوار بودن، پس از مدت زیادی کار بیوقفه، هنوز موفق به اخذ دستمزد نشده بودند، در تاریخ ۱۹مهر۱۳۱۴ به مجلس شورای ملی عرض حال نوشته و تقاضای مساعدت کردند.
کارگران بهعنوان قشر ضعیف و کمدرآمد جامعه رضاخانی حتی از کمترین امکانات زندگی نیز بیبهره بودند و اغلب به هیچ گرفته میشدند. اعتراضات آنها معمولا به گوش مسوولان وقت نمیرسید و هر روز وضع زندگیشان بدتر از قبل میشد. آنها با دستهای پینهبسته و بیرمق، برای بهدست آوردن نان «بخور و نمیر» عرق میریختند. اوضاع بد معیشتی دوران پهلوی اول، زندگی کشاورزان را هم تحت تاثیر قرار داده بود؛ بهطوریکه تاریخنگاران معتقدند این قشر مولد در این دوره غالبا گرسنه بودند. جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیای آمریکا درباره سطح زندگی و معیشت این گروه که اکثریت ایرانیان را شامل شده و ۵/ ۶۹ درصد از کل جمعیت ایران بوده است، مینویسد: «سطح زندگی دهقانان ایرانی رضایتبخش نبود. به اعتقاد بسیاری از ناظران در اواخر سلطنت رضاشاه این وضع بدتر شد…
رژیم غذایی در یک خانواده معمولی دهقانی به این شرح بود:
«صبحانه: نان و چای
ناهار: نان و ماست
شام: نان و ماست و چای».
بر همین اساس نیکی کدی، تاریخدان آمریکایی و متخصص حوزه خاورمیانه نتیجه میگیرد: «دهقان غالبا گرسنگی میکشد.»
روستاییان در فقر به سر میبردند و اغلب بهدلیل کمبود بهداشت، گرفتار بیماریهای متعدد میشدند و چون اغلب از پرداخت هزینه درمان نیز ناتوان بودند، کودکانشان را در جلوی چشمانشان از دست میدادند. آرتور میلسپو، مستشار مالی آمریکا در ایران درباره اوضاع تاسفآور معیشتی مردم در دوران رضاخان میگوید: «سیاست مالیاتبندی شاه بهشدت واپسگرایانه بود؛ بهطوریکه موجب افزایش هزینه زندگی و فشار آن بر طبقات فقیر شد… بهطور کلی او کشور را دوشید، دهقانان، ایلات و عشایر و کارگران را از پای درآورد و از زمینداران مالیات و عوارض سنگین دریافت کرد.
در شرایطی که فعالیتهایش طبقه جدیدی از سرمایهداران -تجار، صاحبان انحصار، پیمانکاران و نورچشمیهای سیاستمداران- را به ثروت رسانده بود، تورم، مالیات و مسائلی از این دست، سطح زندگی تودهها را پایین آورد.» برای اشاره به اوضاع تاسفبار معیشتی در دوران رضاخان میتوان به گزارشهای بلدیه شیراز درباره اوضاع معیشتی مستخدمان شهرداری اشاره کرد. در اسناد به جامانده از این قشر آمده است: «فقر و تنگدستی این طبقه از خدمتگزاران بهحدی بود که هنگامیکه میخواستند در شهرداری استخدام شوند، برای تهیه عکس و رونوشت شناسنامه و غیره، اثاﺛﻴه ضروری منزلشان را بهناچار میفروختند.»
هرچند برخی، شروع سلطنت رضاخان را آغاز دوران طلایی زندگی ایرانیان قلمداد میکنند، اما دختر رضاخان و خواهر بانفوذ محمدرضا پهلوی، در اینباره دیدگاه دیگری دارد. او میگوید: «در تهران عصر رضاشاه، بسیاری از خانهها، کلبههایی گلی یا آجری بودند. خیابانها که سنگفرش نشده بود و حتی به هنگام روز نیز جاذبهای نداشت؛ وقتی هوا تاریک میشد به دست گروههای ولگرد، دزدان مسلح و آدمکشها میافتاد. مشکل میشد تصور کرد که مردمی که در تهران پرسه میزنند و به واقع خوش میگذرانند. بیشتر محتمل بود که آنها را در قهوهخانهها یا شیرهکشخانهها پیدا کرد که در آنجا میکوشیدند برای مدتی کوتاه، شرایط نکبتبار زندگیشان را به دست فراموشی بسپارند.»