سالمندان طلیعه پیری را با درد و رنج فیزیکی و افت تواناییهای خود تجربه می کنند و با گذشت زمان ابعاد مثبت و منفی پدیده پیری را لمس می نمایند. آنها از یکسو، با گذشته خود کلنجار میروند و از سوی دیگر از آنچه پیشِرو دارند می هراسند.استقلال فردی سالمندان در سراشیبی پیری با کاهش توان جسمی و روانی آنها تهدید می شود و وابستگی به جوانترها پدیدار می گردد. گرچه این ادراک قابل تعمیم به کل جامعه سالمندان نیست اما برخی رفتارها در بیشتر سالمندان مشترک است. آنها زود رنج می شوند و انتظارات عاطفی بیشتری از خانواده خود دارند. تنها ماندن یکی از نگرانی های بزرگ آنهاست و آرزوی دیدار مستمر فرزندان و نوه هایشان را دارند. آنها از نگاه منفی دیگران به پیری آزرده می شوند و دوست دارند مفید واقع شوند.در بیشتر مواقع به معنویت روی می آورند و میکوشند تا به وسیله آن آرامشی دوباره بیابند و توشهای برای آخرتشان فراهم کنند.مفهوم عاقبت به خیری از دید آنها آرزوی مرگ با عزت و آرزوی نیکنامی است. اما این رفتارها تنها یک سوی ماجراست و بیشتر،شامل حال سالمندانی می شود که بازنشسته شده اند و دوران سالمندی را بدون فعالیت خاصی می گذرانند. باید توجه داشت که در جامعه امروز، افراد سالمند زیادی نیز هستند که به دلایل مختلف هنوز مشغول به کارند. برخی از سالمندان به دلیل شرایط بد اقتصادی حتی با وجود عدم توانایی هنوز کار می کنند و نان آور خانواده خود هستند و برخی دیگر از آنها با وجود عدم نیاز مالی، دوست دارند تا حد توان کارکنند که هر دو گروه هم مشکلات خاص خود را دارند. اما در این میان وظیفه ما در قبال سالمندان چیست؟ از نظرمن بهترین پاسخ به این سوال که شامل تمام طیف های مختلف سالمندان شود این است که باید درک درستی از سالمندی پیدا کنیم و مفهوم پیری را صریحتر و کاملتر و شفافتر درک نماییم و از همه مهمتر به خواسته ها و علایق سالمندانمان توجه کنیم و برای دستیابی آنها به آنچه که نامش را آرامش می گذارند کمر همت ببندیم.