میخواهیم کمی دربارهی دو مفهوم مهم مدیریت و کارشناسی حرف بزنیم؛ مفاهيمي که چه بخواهند و چه نخواهند باید به سمت همزیستی مسالمتآمیز با هم پیش بروند و بدانند که با حضور دیگری قرار نیست آسیبی به طرف بعدی وارد شود. مدیران عمدتا از یکهتازی لذت میبرند و از اینکه رویکرد بالا به پایین داشته باشند استقبال میکنند؛ حال این رویکرد بالا به پایین به چه معناست؟ درواقع نوعی رهبری خودکامه است که معمولا در انواع مختلف سازمانها و در جوامع مختلف، اعمال میشود. این نوع رویکرد در صورت تشدیدشدن میتواند تبعات فراوانی را به همراه داشته باشد. یکی از آن تبعات هراس مدیران از عمل کردن و توجه به نظرات کارشناسان در بحثهای خرد و کلان مدیریتی است. حال این هراس از کجا نشأت میگیرد؟ از این طرز تفکر جاافتاده که هر نوع عمل به این گونه نظرات در نگاه مخاطبان طوریست که گویا اقتدار مدیر تضعیف شده و جایگاه مدیریت زیر سوال رفته است.
اما آیا این گزاره درست است؟
قطعا اگر نظریات مختلف مدیریت مانند نظریه روابط انسانی، شخصیت و سازمان، سیستمی، یادگیری سازمانی و…را مورد بررسی قرار دهیم؛ ایدهی مشترکی که تقريبا در همگی آنها دیده میشود، بحث بررسی کلیت یک سازمان یا مجموعه است. اما نکته ی مورد بررسی این است که این سازمان ها علاوه بر کلیت؛ جزئیاتی دارند که درست پیشرفتنِ آن جزئیات نیازمند راهنماییهای افرادیست که هر کدامشان متخصص یک بخش خاص هستند؛ متخصصانی که با ارزیابی دقیق و بررسی همهی جوانبی که نسبت به آنها علم دارند نظراتشان را به بخش مدیریت منتقل میکنند. این موضوع اشارهی دقیقی به نظریهی اقتضایی دارد. نظریهای که بحث اصلیاش انتخاب بهترین راه برای فعالیت کارکنان یک بخش در وضعیتهای گوناگون و پیشبرد اهداف با نظر به همه ی جوانب است بهطوری که پس از دستیابی به اصولی جهانشمول، مدیریت خوب الزاما در گرو یادگیری و نحوهی بهکارگیری آنها باشد.
در این باره سوال مطرح می شود که آیا مدیران به تنهایی از پس انجام همه ی این فعالیت ها برمی آیند؟
پاسخ این سوال حتما منفی ست چرا که مدیران وظایف و مسئولیتهای متعددی دارند؛ آنها در ابتدا از طریق برنامهریزی اهداف سازمانی را مشخص میکنند و برای دستیابی به آنها مسیر پیادهسازی را پیش میگیرند، سپس با توجه به میزان منابع در دسترس، وظایف در میان پرسنل برای دستیابی به اهداف تعیینشده توزیع میشود؛ مسئولیت بعدی این سِمَت رهبری است و درنهایت کنترل فرآیند ارزیابی اجرای برنامه و انجام تنظیمات برای اطمینان از دستیابی به هدف سازمانی است. پس در این مسیر نباید خود را بی نیاز از همراهی افراد توانا بدانند.
اگر بخواهیم برای واضحترشدن این مبحث مثالی بزنیم، میتوان به نهاد ریاست جمهوری در بخش های مختلف دنیا اشاره کرد که در ایجاد سیاستگذاریها و عمل به آنها اگر خود را بینیاز از نظرات کارشناسان بدانند و یا به راه حل هایی که توسط آن ها ارائه می شود، بی توجه باشند؛ درنهایت با نتیجههایی مواجه خواهیم بود که اگر نقصی داشته باشند حتما به یک واقعیت برمیگردد و آن این جمله است: کاری را انجام دادم که نسبت به آن علم لازم را نداشتم و برای فهم بهتر آن، از کنار ایدهی عالمان نسبت به حوزههای مدنظر گذشتم و به آن ها بهای لازم را ندادم.