سریال «چشمبندی» در حالی چند قسمتی است که روی آنتن شبکه سه سیما آمده است که طنازانش قرار است مخاطب را یاد نوستالژیهای تلویزیون بیاندازند؛ اما نقص در فیلمنامه به حدی مشهود است که گاه حین تماشای سریال دچار «شرم نیابتی» میشویم که چرا و چگونه سازندگان سریال، خودشان حین ساخت این کار گمان کردهاند که چنین شوخیهای دست چندمی مخاطب را به خنده خواهد انداخت! بازرس بیمه حین انجام وظیفه روی تردمیل میدود و گفتگو با وکیل مشکوک در همان کش و قوس قرار است از مخاطب خنده بگیرد، موقعیتهای کمیکی که شاید دو یا سه دهه پیش خنده ایجاد میکرد و حالا به شدت کسلکننده است . به هر حال این سریال تازهترین مجموعه تلویزیونی شبکه سوم سیماست که روایت مخلوط شده چند خانواده و رابطه پر از نفع و منافع آنها با یکدیگر را با رگههایی مثلا از طنز و ایضا مصایب و چالشهای خدمات بیمهای به تصویر میکشد. شاید تصمیمگیرندگان فکر کردهاند با چنین تحفهای میشود «حال و هوا» عوض کرد!
احتمالا بارزترین اتفاقی که «چشمبندی» قرار بوده خالق آن باشد، درمتن سناریوی آن خلاصه میشود که داستان را وقف موضوعات و چالشهای بیمهای نکنند و مخاطب را با یک داستان لوزی شکل مواجه کنند. در هر خرده روایت کشمکشهای خانوادگی و شخصی مجزایی وجود دارد و شاهد احمدلو، کارگردان این سریال همچنان به مقوله مرگ، نگاهی متفاوت دارد، قصههایی که او روایت میکند، همگی با دارفانی استارت میخورند، همگی از افت و خیزهای بعد از مرگ جان میگیرند و تبدیل به یک اتفاق تراژیک میشوند. اینجا اما آن «آن» کمیک رخ نداده، لحظه کمدی خلق نشده و کار درنیامده.
«چشمبندی» از دور و قبل از مواجهه، شکل خوشایندی دارد، چون طنازانش همه یادآور اتفاقات شیرینی برای مخاطباند، در ترکیب بازیگران «چشمبندی» آنچه بیش از همهچیز محل توجه است، گردهمایی جمعی از کمدینهای محبوب و سرآمد آنان زوج حمید لولایی و مرجانه گلچیناند که طی سالهای اخیر امتحان خود را بهشایستگی پس دادهاند. اما خب تکرار ترکیبهای موفق، لزوما به موفقیت نمیانجامد. سروش جمشیدی بازیگری که بعد از درخشش در «دورهمی» چندان موفق ظاهر نشده بود در نقش کارشناس واحد ارزشیابی خسارت بیمه، تکراری و بدون ایده است؛ قرار بوده او کارمند دفتر بیمه در قامت کارآگاه تیزبین و باهوش خودش باشد ولی در واقع اینگونه نیست و با همه پروندهها به شکل صحنهزنی و صحنهسازی برخورد میکند و رئیس خود را عاصی میکند.
طنازان معروف «چشمبندی» به خودی خود میدانند چگونه باید مخاطب را سر ذوق بیاورند اما شاید این همنشینی آنها در این سریال کارگردانی و بیشتر از هر چیزی متن مناسبی پشت خودش نداشته؛ مثل آرش معیریان و پلاک ۱۳ آنجا هم عوامل تلاش خود را کرده بودند اما چون فیلمنامه قدرتمندی در کار نبود تلاشها نتوانست به نتیجه خوبی دست پیدا کند؛ بنابراین «پلاک۱۳» به سریال موفق تلویزیون تبدیل نشد.
تقریباً ۸ قسمت از «چشمبندی» بیرون آمده و برای نقد کردن بهطورکامل نیازمند زمان بیشتری است اما توقع بیننده تلویزیون بیش از اینهاست. وقتی سریالهای قدیمی رضا عطاران که حمید لولایی هم در آن ایفای نقش کرده است و یا کارهای مهران مدیری و «سه در چهار» مجید صالحی و برخی دیگر را ببینیم، انتظاراتمان بیشتر میشود.
از این نکته غافل نشویم که شاهد احمدلو با دعوت از بازیگران و طنازان بهیادماندنی و حتی استفاده از پیشکسوتان که شاید دیگر پروژهها نسبت به آنان کملطفی میکنند، کار بزرگی کرده و بر پایه قدردانی و احترام به پیشینه و تجربه این هنرمندان قدیمی است.
فقط ایکاش فیلمنامهاش محکمتر بود و شاهد یک کنداکتوورسوزیِ دیگر نبودیم.
نظر شما درباره این سریال چیست؟ آیا این انتقادات درست است یا خیر؟