مسعود فروتن، نویسنده، کارگردان و مجری برنامههای رادیویی و تلویزیونی گفت: آدم با بعضی از آدمها نمیداند کِی و چگونه آشنا شده و دوستیشان از کجا شروع شده است. مرتضی احمدی هم همینطور بود. من هر چه فکر میکنم نمیدانم کجا با مرتضی احمدی آشنا و دوست شدم اما به هر حال ما در محیط هنری سالهای سال کنار هم بودیم. سالهای سال تئاتر تماشا کردیم. سالهای سال با هم صحبت کردیم و سالهای سال همدیگر را در محافل دیدیم تا اینکه قرار شد من یک سریال تلویزیونی به نام «بخش چهار جراحی» را که خانم منیره ربانیپور نوشته بودند بسازم. سریالی که ۹۹درصد آن در بیمارستان میگذشت و شخصیتهای آن دکترها و پرستاران بودند و طبیعتا مریضهایی که هرکدام سرگذشت خودشان را داشتند. در یکی از این کاراکترها شخصیت داش مشتی جذابی بود که وقتی قصه را خواندم به مرتضی احمدی فکر کردم و در ذهنم شکل گرفت که ایشان را دعوت به کار کنم.
به گزارش ایسنا، او ادامه میدهد: یک شخصیت جاافتادهای هم در قصه داشتیم که از خانم شهلا ریاحی دعوت کردیم. ایشان میتوانست وزنهای برای کار باشد و همینطور چهرههای دیگر آن سالها. فکر کنید نقش اول کار را خانم فریماه فرجامی بازی میکرد. در کنار او مجید مظفری، هادی مرزبان، خانم آزیتا لاچینی و همچنین خانم ژاله علو که خیلی به من لطف کردند و در دو سه سکانس کوتاه نقش مادر فریماه فرجامی را بازی کردند. من سالهای سال بود که کارگردان تلویزیونی بودم و با این عزیزان افتخار آشنایی داشتم، به همین دلیل پذیرفتند در سریالم بازی کنند.
پرده اول
فروتن از سالهای دور خاطرات خوبش با مرتضی احمدی میگوید و یادآور میشود: ما در یک زمستانی در بیمارستان نور افشار در بالای نیاوران کار میکردیم. مرتضی احمدی هم بود. صحنههای ما در اتاقهای بیمارستان بود. هنوز جنگ تمام نشده بود و سالهایی بود که وقتی یکدفعه برق قطع میشد ما میدانستیم تا دو سه ساعت دیگر برق نخواهیم داشت. این دو سه ساعت وقتی بود که نمیدانستیم چگونه آن را سپری کنیم. آقای مرتضی احمدی با زیبایی تمام بزرگی میکرد و انگار پدر گروه بود.
برای گروه خاطره تعریف میکرد و جوک میگفت. در این دو سه ساعتی که همه عوامل کلافه میشدند، او با بازگو کردن خاطراتش زمان را برای ما کوتاه میکرد. گاهی پیش میآمد که بین من و بازیگری بحثی در میگرفت، آقای احمدی خیلی آرام ما را یک گوشه کنار میکشید، به حرفهایمان گوش میکرد و سپس راهحل پیشنهاد میداد. مرتضی احمدی واقعا بزرگ گروه و پدر گروه بود. در سریال بعدی هم که سال ۷۴ با ایشان کار کردم، این بزرگی را داشتند. این مناعت طبع را داشت که مانند پدری رفتار کند که مراقب گروه باشد تا از هم نپاشند.
پرده دوم
سریال «داستانهای قصه شب سیما» نیز از جمله مجموعههایی بود که به کارگردانی مسعود فروتن و با حضور مرتضی احمدی در سال ۷۴ ساخته شد. این کارگردان درباره حضور مرتضی احمدی در این سریال نیز میگوید: «داستانهای قصه شب سیما» شامل قصههای ششقسمتی بود که از روز شنبه تا پنجشنبه پخش میشد. در این کار حتی ما چند چهره معرفی کردیم؛ از جمله آقای حمیدرضا پگاه و خانم ستاره اسکندری که اولین کارشان بود. البته خیلی از بزرگان از جمله خانم مهین شهابی و همچنین مرتضی احمدی در این پروژه حضور داشتند. در این سریال نیز رفتار مرتضی احمدی همینطور بود و بهراحتی نقش را مال خود میکرد و حالت پدری داشت. بر سر ایفای نقش بحث میکردیم و با توجیه کامل به من توضیح میداد و میگفت حالا اگر قبول نداری، من همان چیزی را که تو میگویی اجرا کنم و من قانع میشدم. ایشان نقشی را پیشنهاد میداد که به جامعه نزدیک بود؛ چراکه کاملا به جامعه نزدیک بود و آن را میشناخت.
پرده سوم
سریال «تازه چه خبر همسایه؟» را هم بهروز بقایی کارگردانی کرده بود و مسعود فروتن کارگردانی تلویزیونی آن را برعهده داشت که در سال ۸۰ ساخته شد و زندهیاد مرتضی احمدی یکی از همسایگان این سریال بود. فروتن درباره حضور مرتضی احمدی در این سریال نیز یادآور میشود: یکی از کاراکترهای همسایه را مرتضی احمدی و دیگری را سعید امیرسلیمانی ایفا میکردند. شبنم مقدمی دختر آقای امیرسلیمانی بود که با ایشان هم اولینبار آنجا آشنا شدم و متوجه شدم استعداد بالایی دارند و بعد خوشبختانه نشان دادند که چقدر موفق هستند. در این سریال هنرمندان توسط آقای بقایی انتخاب شده بودند که در استودیو گلستان در خیابان هدایت کار شد. یک فضای محله درست کرده بودیم و دو همسایه که اختلاف بین آنها پیش میآمد.
مسعود فروتن سپس مرتضی احمدی را هنرمندی کامل توصیف میکند و میگوید: او بازیگری را از پیشپردهخوانی تئاتر شروع کرده بود، ضربیخوان بود و آهنگهای ضربی را بلد بود و بعد هم آنها را به صورت کتاب منتشر کرد. همچنین خاطراتش را منتشر کرد. مرتضی احمدی انسان بسیار صمیمی، جذاب و دوستداشتنی بود و اصلا برای همین ویژگیها خیلی مطرح بود. در هر محفلی حتما دعوت میشد. صدای خوشی داشت. هنرمندی بود که نه فقط بازیگری بلکه هنرهای دیگر را هم تجربه کرده بود. بازیگری راحت و طبیعی بود. بازی خوب ایشان در «حسن کچل» را یادم نمیرود که خیلی خوب بود. حسن کچل فیلم ریتمیک بود و از صدای مرتضی احمدی بسیار در آن استفاده شده بود که خیلی نازنین بودند و یادش بخیر. مولانا میفرماید «بعد از وفات تربت ما در زمین مجو/ در سینههای مردم عارف مزار ماست». مرتضی احمدی هم اگر در خاک آرمیده باشد مهم نیست، او در سینه تکتک آدمهایی که دوستش دارند و با او خاطره دارند و کارهایش را دیدهاند، زنده است و در قلب همه ایرانیها جای دارد.